Welcome to Pakol Production - به بلاگ پکول خوش آمدید Pakol Production پکول پرودکشن

Pakol پکول

Wednesday 11 July 2012

پاسخ جمعیت به آقای کرزی!




اعلامیه جمعیت اسلامی افغانستان


 در پیوند به سخنان اخیر رئیس جمهور آقای حامد کرزی
در جمعی ازشرکت کنند گان جرگۀ صلح جوانان درباره جنگهای کابل دردهه هفتاد
بسم الله الرحمن الرحیم
...
محترم حامدکرزی رئیس جمهوری کشور روز پنجشنبه 15 سرطان 1391 زمانیکه درمیان گروهی ازاشتراک کنندگان جرگه صلح جوانان در قصر ریاست جمهوری سخن میگفت، در پاسخ به پرسشی در باره جنگ های دهۀ هفتاد کابل سخنانی ایراد کرد و ضمن اشاره به برخی از اسباب و عوامل این جنگ ها، جمعیت اسلامی افغانستان را نیز یک عامل جنگ خواند.
جمعیت اسلامی افغانستان ضمن محکوم کردن عاملان این جنگ های خانمان سوز و ویرانگر، مراتب تأسف عمیق خود را به این سخنان دور از حقیقت رئیس جمهور که خود در آن وقت سمت معنیت سیاسی وزارت امورخارجه دولت اسلامی افغانستا ن را به عهده داشت، ابراز می دارد.
جمعیت اسلامی افغانستان نه تنها در هیچ زمانی و در هیچ جایی از افغانستان عامل جنگ های داخلی و قدرت طلبانه نبوده است، بلکه پیوسته در راستای آزادی و استقلال افغانستان، رفاه و سعادت مردم مسلمان و نجیب آن مبارزه کرده و در این راه قربانیانی های بی شمار تقدیم کرده است.
بی تردید جنگ های دهه هفتاد کابل یکی از تکان دهنده ترین جنگ های ویرانگر تاریخ کشورماست که شمار فراوانی از شهروندان مظلوم و بی دفاع کابل قربانی آن گردیده اند، اما حقیقت را به آسانی نمیتوان انکار کرد که جمعیت اسلامی افغانستان نه تنها عاملی ازعوامل این جنگ ها نبوده، بلکه در رهبری دولت اسلامی افغانستان در دفاع از استقلال و آزادی، شرف و عزت مردم افغانستان در برابر تهاجم پیشقراولان بیگانه سینه فرزندانش را درکنار سایر نیروهای وطن خواه و آزادی دوست سپر کرد ولی در برابر این جنگ های تحمیلی سر تسلیم فرود نیاورد.
جمعیت اسلامی افغانستان باسایر نیروهای استقلال طلب مؤتلفه اش درحالی این رسالت ملی واسلامی را بدوش می کشید که از کمترین حمایت خارجی برخوردار نبود.
همگان می دانند که دولت اسلامی افغانستان پس از 14 سال مبارزه و جهاد ملت شهید پرور افغانستان جهت تحقق آرمان های بزرگ جهاد، ایجاد یک نظام مردم سالار، جامعۀ مبتنی برعدالت اجتماعی و برخوردار از رفاه و توسعه مستقرشد. استقرار دولت اسلامی افغانستان در طی توافق همه نیروهای جهادی به شمول حزب اسلامی افغانستان در "پیمان پشاور" و سپس شورای اهل حل و عقد صورت پذیرفت و در رهبری آن جمعیت اسلامی افغانستان قرار گرفت.
دشمنان استقلال و آزادی افغانستان جنگ هایی ویرانگر و نامقدس را از آغاز استقرار دولت اسلامی تا آخرین وهلۀ حضور رهبری این دولت در کابل به راه انداختند.
ملت نجیب افغانستان وهمۀ آزاد گان جهان دفاع فداکارانۀ فرزندان افغانستان را در زیر پرچم دولت اسلامی افغانستان در دفاع از آزادی واستقلال در کابل می ستایند و جنگ افروزان را محکوم می کنند.
یکی ازعلایم بارز حقانیت و مشروعیت دفاع دولت اسلامی افغانستان دربرابر جنگ افروزان دهۀ هفتاد همین بس که جمهوری اسلامی افغانستان در دهه هشتاد، با حمایت بیش از 40 کشور جهان راه آن را در مبارزه برضد تروریزم و طالبان تا همین اکنون در کشور ادامه می دهند.
آقای رئیس جمهور باید ملتفت باشند، اگر دفاع دولت اسلامی افغانستان در آن برهه ی از زمان قابل نکوهش باشد، جمهوری اسلامی افغانستان به ریاست ایشان وهمه کشورهایی که در جنگ های امروزی افغانستان درطی بیش ازیک دهه برضد تروریزم وطالبان سهیم هستند، به طریق اولی قابل نکوهش و محکومیت اند، زیرا به هیچ منطقی نمیتوان مبارزه و جنگ دولت اسلامی برضد تروریزم وطالبان را محکوم کرد، اما جنگ کنونی جمهوری اسلامی افغانستان و جامعه جهانی را مورد تمجید و تقدیر قرارداد.
حوادث جهاد و مقاومت مردم افغانستان نشان می دهد که جمعیت اسلامی افغانستان هرگز در پی حفظ و نگه داری اقتدار سیاسی و انحصار آن نبوده بلکه، همواره منافع و مصالح علیای کشور را برهمه چیز ترجیح داده است. انتقال متمدنانۀ قدرت سیاسی به آقای حامد کرزی پس از فروپاشی رژیم طالبان و ورود نیروهای مجاهدین به کابل می تواند دلیل روشن این مدعا باشد.
ما هرگز نمی خواهیم در صدد تصفیۀ حسابهای گذشته باشیم، اما نباید حقایق مسلم تاریخ را وارونه جلوه داد.
جمعیت اسلامی افغانستان همواره به مبارزه مسالمت آمیز متعهد بوده و اگر زمانی دست به سلاح برده از سر اضطرار و اجبار بوده است؛ تا در برابر مهاجمان و تجاوز گران از استقلال، آزادی و کرامت وطن و مردم دفاع کند.
جمعیت اسلامی افغانستان همواره به وحدت ملی و مشارکت واقعی همۀ شهروندان افغانستان در تعیین سرنوشتشان اعتقاد راسخ داشته و به ارادۀ مردم از طریق انتخابات آزاد و شفاف باور دارد.
جمعیت اسلامی افغانستان امنیت و صلح رایکی از پیش شرط های مهم ثبات سیاسی و توسعه می داند و در راستای تحقق آن از هیچ گونه فدا کاری دریغ نورزیده است.
شهادت رهبر فرزانۀ جهاد ومقاومت مردم افغانستان در این راه و تصدی ریاست شورای عالی صلح توسط سرپرست جمعیت اسلامی افغانستان جناب محترم صلاح الدین ربانی دلیل انکار ناپذیر آن است.
ما می دانیم که جمعیت اسلامی افغانستان به سان بسیاری از سازمان ها و احزاب دیگر رقیبان و بد خواهانی دارد، اما نمی خواهیم –چنان که گفتیم- حساب امروز و فردای کشور را بر تصفیۀ حساب های پیشین بگذاریم، بلکه باید از تجارب تلخ و شیرین گذشته بیاموزیم و برای پی ریزی شالوده یک افغانستان آزاد، با ثبات و توانا از وحدت، برابری و برادری سود بجوییم و از همه آنچه ما را از این آرمان های بزرگ دور می دارد، بپرهیزیم.
ان اريد الا الاصلاح ما استطعت وما توفيقي الا بالله .

والسلام علیکم و رحمة الله وبرکاته
شورای رهبری جمعیت اسلامی افغانستان
دفتر مرکزی
17 سرطان 1391 خورشیدی
کابل/ افغانستان

Thursday 5 July 2012

زندگی نامه استاد عطا محمد نور

عطا محمد نور در سال های جهاد علیه شوری


عطا محمد نور فرزند حاجی نور محمد در سال 1343 هـ ش مطابق 1964 میلادی در شهر مزارشریف متولد گردیده، از تبار تاجک و از باشنده گان اصیل بلخ باستان مهد علم و عرفان سرزمین مولانا جلال الدین محمد بلخی و ابن سینا میباشد
، متاهل بوده یک خانم دارد، ثمره ازدواج آن پنج پسر و دو دختر است.

 تعلیمات ابتدایی از صنف اول تا صنف هشتم در مکتب قاضی حمیدالدین و از صنف دوازدهم در لیسه عالی باختر مزارشریف در سال 1362 هـ ش مطابق 1983 میلادی به اتمام رسانیده است. بنابر شرایط ناگوار و رفتن در سنگر داغ دفاع از وطن، رشته ادامه تحصیل برهم خورده و بعد از پیروزی جهاد و مقاومت ، فعلأ فارغ تحصیل دانشکده ادبیات در دانشگاه ملی دولتی تاجکستان بطور غیابی بوده و همچنان از طریق انترنیت (آنلاین )از یکی از دانشگاه ایالات متحده امریکا در سال2008 در بخش علوم سیاسی دیپلوم کسب نموده است , و فعلا صنف دوم تجارت بین المللی در دانشگاه ملی تاجکستان برای کسب ماستری خویش مصروف مطالعه میباشد.
 در بهار 1362 هـ ش مطابق 1983 میلادی هنوز 19 سال داشت که راهی صف جهاد علیه قشون سرخ اتحاد جماهیر شوروی وقت شد، در جریان جهاد رهبری هزاران مجاهد را بدوش داشت و همچنان به صفت مسوٌل مناطق مختلف و گاهی هم به صفت فرمانده و آمر جبهه ایفای وظیفه نموده است وی در طول سال های جهاد و مقاومت افغانستان تحت فرماندهی مسعود حرکت نمود و تا آخرین لحظه زندگی مسعود با وی ایستاده گی نمود بعد از شهادت ذبیح الله عطامحمد نور در عمر 21 سالگی رهبری جبهات استاد ذبیح الله شهید را در چند ولایت شمال بدوش داشت، در جریان جهاد مقدس ، کورسهای مختلف را فرا گرفته و در بخش های عقیده تی، سیاسی و فنون حربی مجاهدین را تدریس مینمود.

 

عطا محمد نور یکبار توسط طالبان محاصره شد و دستگیر گردید که باز گذشت چند ماه احمد شاه مسعود توانست که با یک تبادله ملای طالبان عطا محمد نور از چنگ طالبان رها سازد.
 در سال 1371 هـ ش مطابق 1992 میلادی پیروزی جهاد علیه کمونست ها وارد شهر مزارشریف شد و در همان سال مسؤلیت سیاسی و نظامی زون شمال جمعیت اسلامی را عهده دار گردید همچنان به رتبه دگر جنرالی مفتخر شده، که رتبه دگر جنرالی از طرف دولت مرکزی برای شان منظور و اعطا گردیده است.
 در سال 1372 هـ ش مطابق 1993 میلادی مؤسس و قوماندان قول اردوی نمبر (7) که پنج فرقه در ترکیب خود داشت، منصوب گردید.
 در سال 1377 هـ ش مطابق 1998 میلادی بحیث عضو شورای عالی رهبری دولت اسلامی تعیین گردید.
 در سال 1378 هــ ش مطابق 1999 میلادی بحیث ریس سیاسی ، نظامی زون شمال دولت اسلامی در مقاومت علیه طالبان و القاعده وظیفه داشته، در مقاومت علیه تروریزم نقش فعالانه ایفا نموده در ایجاد اداره مؤقت و تحویل دهی قدرت نیز نقش مهم و بسزایی داشته است.
 در سال ی1380 هــ ش مطابق 2001 میلادی به اساس فرمان شماره 6 مورخ 9/10/1380 ریس اداره مؤقت افغانستان ، بحیث قوماندان قول اردوی نمبر (7) و معاون اوپراتیفی زون شمال تقرر حاصل نموده است.
 در سال 1381 هــ ش مطابق 2002 میلادی به اساس فرمان شماره 77 مورخ 22/1/1381 ریس اداره مؤقت افغانستان، به رتبه ستر جنرال نایل گردیده است.
 در امر تقویت اداره مؤقت و دولت انتقالی اسلامی افغانستان قوماندان قول اردوی نمبر (7) سترجنرال عطا محمد نور سلاح های ثقیل و سنگین (توپ و تانک) مربوط خود را که در دوران جهاد و مقاومت از آن استفاده میکرد به رهبری دولت اسلامی و وزارت محترم دفاع ملی تحویل داد و فعالانه در امر تأمین صلح و بازسازی گام موثر برداشته و در سطح افغانستان اولین قول اردوی که پروسه (دی دی آر) به آن تطبیق گردیده و موفقانه ختم شد، قول اردوی نمبر 7 بود.

پروگرام دایاک یا برنامه جمع آوری اسلحه را موفقانه به پیش برده و در آوردن امنیت، تأمین صلح و ثبات در منطقه ، تنفیذ قانون ، قبول و تطبیق ریفورم های دولت مرکزی در ولایت بلخ و مرکزی ساختن عواید در سطح کشور پیش قدم، مبتکر طرح و مؤسس آن بوده است، که اکنون بازسازی به شکل عالی و مؤفقانه آن با همکاری مردم شرافتمند شهر مزارشریف و ولایت بلخ با ابتکار سترجنرال عطا محمد نور بطور جدی به پیش میرود.
 در مراحل مختلف به پاس خدمات شایسته از مقامات عالی دولتی و نهاد های اجتماعی طرف تقدیر و تحسین قرار گرفته است، بخصوص بخاطر خدمات شایان شان وزارت محترم معارف در 3 جوزا 1383 مدال (نشان معارف افغانستان) را توسط   حامد کرزی ریس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان به ستر جنرال عطا محمد نور تفویض نموده است.
 در سال 1383 هـ ش مطابق 2004 میلادی به اساس پیشنهاد نمبر( 3868) مورخ 29/4/1383 وزارت محترم امور داخله و مطابق فرمان شماره (1705) مورخ 30/4/1383 دولت انتقالی اسلامی افغانستان بحیث والی در ولایت بلخ تقرر حاصل کرد، و بخاطر مدیریت سالم، رهبری خردمندانه، وحدت ملی، تأمین امنیت، ، انکشاف و بازسازی، و پاکسازی ولایت بلخ از کشت کوکنار، بتاریخ 29/5/1386 هـ ش مطابق 2007 میلادی طبق فرمان شماره 68 ریس جمهور جمهوری اسلامی افغانستان مدال عالی غازی وزیر محمد اکبر خان را توسط  ریس جمهور کسب نمود، و فعلأ هم به صفت والی نمونه و مبتکر در امر صلح و ثبات و امنیت، تطبیق قانون، تحکیم عدالت اجتماعی ، وحدت ملی ،حاکمیت دولت مرکزی و بازسازی در ولایت بلخ مصروف وظیفه است. عطا محمد نور از جمله افراد نزدیک به مسعود بود و از جمله اعضای فعال جمیعت اسلامی بحساب می آید، عطا محمد نور در انتخابات گذشته حمایت خود را از داکتر عبدالله اعلان کرد. او یکی ازچهر های آشنا و پر قدرت در افغانستان شمرده میشود.

Tuesday 3 July 2012

The Great Massoud


Massoud was a fascinating dichotomy. The man who went to college to become an architect and create beautiful buildings ended up becoming so brilliant a military strategist that he is credited in large part for ending the Soviet occupation of Afghanistan. Nine times the Soviet Union tried to defeat Massoud in the Panjshir Valley, and nine times they were repelled. In fact he is the man who saved Afghanistan people dignity by leading and winning the cold war.

Ahmed Shah Massoud was born in Jangalak in the Panjshir Province in 1953. He attended the university in Kabul where he studied engineering. The invasion of Afghanistan by the Soviet Union in 1979 changed the course of that country's history and the direction of Ahmed Shah Massoud's life. Gone were the days of prayer, study and youthful hope. Arrived were the days of resistence, war, and the mujahidin. (Literally meaning "strugglers," mujahidin is a term for Muslims fighting in a war or involved in any other struggle.) No one could have guessed in the early days that Massoud would become one of the most brilliant military strategists of his era.

When he joined the mujahidin around 1980, Ahmed Shah Massoud had no idea that the next twenty years - the rest of his life - would be involved in one war campaign after the other. When the Soviet Union finally left Afghanistan, factional fighting within the country lead to a civil war. The Taliban, financed and sponsored by Pakistan, went into Afghanistan with a promise of law and order. At first the war-weary citizens welcomed the Taliban and their promises of peace and control. It did not take long, however, for the enormity of the mistake to become known.

The Taliban inflicted on the people of Afghanistan a repressive version of extreme Islam. They denied the people all human rights, abolished music and song, closed schools and medical centers, and established the Ministry of Good and Evil to enforce their belief system on the entire country. Ahmed Shah Massoud and other Mujahadin found this radical form of Islam impossible to accept. They formed an alliance and swore to free their land from this latest invading force.

As time passed the Taliban, first supported by the Pakastani ISI, developed a close association with Osama bin Laden and his al-Qaeda terrorist organization. Well-funded and with military support from those organizations, the Taliban took control of more and more areas of Afghanistan.

Commander Massoud suffered several setbacks. His appeals for help from the West fell on deaf ears. Although Massoud represented the UN-recognized government of Afghanistan, few countries without a vested interest in controlling Afghan soil did anything to help the mujahidin in their struggle. They were finally forced into the northeast corner of the country, the Panjshir Valley, and maintained control of between five to ten percent of the country. The United States and other countries who had armed and supplied their former allies in the war against the Soviet Union began to consider whether or not they should recognize the Taliban as the legitimate government of Afghanistan.
On September 9, 2001 al-Qaeda suicide bombers assassinated Ahmed Shah Massoud. They had been posing as Moroccan documentary film makers. One man had a video camera filled with explosives. The other assassin tried to escape but was killed by Massoud's bodyguards. While the initial blast did not kill Massoud, he was severly injured in the head, chest, and legs.  Efforts were made to get him to a hospital in Dushanbe, Tajikistan, but he died en route.
Worried that the Taliban and al-Qaeda would believe the Northern Alliance was leaderless and therefore vulnerable to attack, word was sent around the world that Massoud had been injured but was expected to survive.
Two days later, on September 11, al-Qaeda attacked the United States with more suicide bombers. To many people the assassination of Massoud is directly linked to the attack upon America. One school of thought is that bin Laden wanted to further indebt the Taliban to him by killing the man they most feared. Others believe that Massoud posed a threat to al-Qaeda itself. He was a man around whom America's responsive attack would most easily be built. With the death of Massoud, the United States lost its most valuable and able Afghanistanis ally.
After Ahmad Shah Massoud, Marshal M. Qasim Fahim was chosen(northen Alliance) for leading the war against the Taliban.

Sunday 1 July 2012

زندگی نامه و اشعار قهار عاصی

قهارعاصی در سال ١٣٣٥ خورشیدی در روستای ملیمه پنجشیر دیده به جهان گشود. عاصی دوره اول ابتدائیه را در پنجشیر خواند و همراه با خانواده اش به کابل آمد و در شهر کهنۀ کابل اقامت گزیده وشا مل مکتب ابوریحان البیرونی شد.قهار عاصی از مکتب به درجه عالی فارغ گردید . واز رشته زراعت از دانشگاه کابل لیسانس گرفت. و در چهارم میزان سال ١٣٧٣ در شهر کابل در جریان جنگ داخلی میان گروه های مجاهدین شهید شد.او شاعری پرکار بود و ظرف سالهای محدودی که با جدیت به شعر پرداخت تقریبا هر سال یک مجموعه را روانه بازار کرد.از عاصی به دلیل نوآوری ها و عاطفی بودن شعرهایش به عنوان شاعر دردهای مردم یاد می کنند و شعرش را ارج می نهند.عاصی شاعری بود نوگرا که حتی در قالبهای کهن نیز حرف و حدیث تازهای داشت. پُرکار بود و با خود وعدهای داشت که هر سال، یک کتاب شعر به بازار روانه کند، و تا دم مرگ به این وعده عمل کرد.عاصی ذاتاً شاعری بود دردمند، اهل موضعگیری و صراحت بیان. به همین لحاظ، غالباً با مسایل افغانستان درگیر بود و کمتر اتفاقی در کشورش افتاد که عاصی از کنارش با سکوت گذشته باشد.ولی او با این همه موضعگیری، روحیهای تغزلی نیز داشت. از او شعرهای عاشقانه لطیفی بر جای مانده است. گاهی در شعرش آمیختگی زیبایی از لحن حماسی و تغزلی هم دیده میشود که خاص خود اوست.مهاجرت به ایرانادامه این جنگها، عاصی را همچون بسیاری دیگر ازهموطنانش وادار به مهاجرت کرد و او از میان کشورهای دور و نزدیک، ایران را برگزید. شاید میخواست حال که از میان هموطنان بیرون رفته است، از میان همزبانان نرود.حضور بعضی دوستان شاعر افغانستانی و ایرانی او در این کشور نیز این انتخاب را تقویت میکرد. چنین شد که در بهار ١٣٧٣ خورشیدی با خانوادهاش به ایران کوچید و در مشهد اقامت گزید.عاصی در ایران، هم برای ایجاد ارتباط میان شاعران مهاجر و مقیم آن کشور کوشید و هم آثاری تألیف کرد که به صورت کتاب و مقاله در این کشور چاپ شد و غالباً نیز با پشتکار محمدحسین جعفریان شاعر ایرانی و دوست عاصی همراهی می شد. اما مدت کوتاهی پس از اقامت عاصی در مشهد، مقامات ایرانی اجازه ماندن به او ندادند و شاعر آواره مهاجر، نومیدانه روانه کشور شد، در حالی که این بیت حافظ را به دوستش فرهاد دریا (آواز خوان افغانستانی) نوشته بود:" غم غریبی و غربت چو برنمیتابم -- به شهر خود روم و شهریار خود باشم".(عاصی و دریا از کابل با هم رابطهای نیک داشتند. فرهاد بسیاری از شعرهای عاصی را با آهنگ خوانده است و آخرین کتاب عاصی نیز به همت او چاپ شد.)قهار عاصی مشهد را به قصد هرات و سپس کابل ترک کرد، با همسرش میترا و تنها فرزندش مهستی.بسیار از آن زمان نگذشته بود که خبر شهادت او از اثر انفجار هاوان های گلبدین در کارته پروان کابل، در همه جا پخش شد، روزی از فرهاد دریا پرسیدم عاصی را چگونه میشناسی؟ آهی کشید ! و گفت: اگر عاصی نبود فرهادی نبود. من از الهام گرفتم و همه شعرهایش را دوست دارم رفتن عاصی به بسیار زودی یک ضایعه بود به همه ادیبان، فرهنگیان و همه مردم  افغانستان

از عاصی جمعا ٩ کتاب بجای مانده است. به نامهای:

مقامۀ گل سوری،

 لالایی برای ملیمه،

دیوان عاشقانۀ باغ،

 غزل من و غم من،

تنها ولی همیشه،

 از جزیرۀ خون،

 سال خون سال شهادت،

 از آتش از ابریشم،

و مجموعۀ اشعار چاپ نشده. همۀ این کتاب ها در یک مجموعه در کابل از طرف انتشارات خیام به نشر رسیده است  

و این هم نمونه شعری از قهار عاصی:

گریبان گیر جان خویشم از بسیار تنهایی
سرم میریزد امشب از در و دیوار تنهایی
دلی كه داشتم دیوانگی هایش ز پا افگـــند
سری تا می برآرم مــیدهــد آزار تنــهایی


خموشیهای من در پرده هایش رنگ میگردد
چه ساز روشنــی دارد بچـشــم یار تنــهایی
به هر جمـــعی كه آواز محبـــت میشود بالا
خـــیالی را به خونم میكـــند بیدار تنـــــهایی


 

صـــدای آ شنا ره میگشـــــاید از درون اما
گـــلو میگـــــیردم اندوه دریا بار تنــــهایـی
همیشه چشم من از همسرایان دستیاری بود
ولی اینــك رفیق راه غربتســـــار تنهــــایی

كابل - تابستان - ١٣٦٩

وقتي كه برادران زجان مي‌گذرند

مردانه زهفت آسمان مي ‌گــذ رند

تابوت عزيزان به سر شانۀ ‌شان

فريادي و شيپور زنان مي ‌گذرند

***

تا ژندۀ عـشق حق بر افروختـــه‌ايم

از مخمل خون به تن كفن ساخته‌ايم

ما مفت نه سهم مي‌بريم از خورشيد

دامـن دامـــن ســــتاره پرداختــه ‌ايم

***

تا دامـــن آفــتاب بر چنـــگ مـــن اســــت

با هرچه شب است وتيره‌گي جنگ من است

ني گفـتـن و خودـــسري كه عيبــش دانـــي

اوج هــــنر و كمـــال فرهنــگ مــــن است 


Wednesday 23 May 2012

احمد شاه مسعود قهرمان ملی افغانستان

         یــگانه بود نیــــامد مثـــال او به وجود
خلــیــــل وار بر آمـــد ز آتــش نــمرود
بلاخـره چـــه ابومــســـلم خراســانی
بدست قوم ابوجهل شهیدشدمسعود



احمد شاه مسعود کتاب بنام خودش را از نویسنده فرانسوی که برایش هدیه آورده می پذیرد


احمد شاه مسعود فرزند دوست محمد يكی از افسران عالی رتبه پوليس دردهم سنبله سال 1332 خورشيدی[1] 1/9/1953 در دهكدهء جنگلك بازارك پنجشير زاده شد . در پنج سالگی شامل مكتب شد و تا صنف دوم در مكتب بازارك درس خواند.
وقتی پدرش به حيث قوماندان ژاندارم پوليس هرات مقرر گرديد او صنف سوم و چهارم را در مكتب موفق هرات خواند.
مسعود آموزش های نخستين د ينی را نزد ملا امام مسجد جامع هرات فرا گرفت .
پس از تقرر پدرش در كابل او شامل ليسه استقلال گرديد و تعليماتش را در همان ليسه به پايان برد.
مسعود كه از همان آغاز طفوليت آثار و علايم استعداد بلند درسیمایش نمايان بود، پس از صنف دهم در مكتب هم به حيث شاگرد ممتاز شناخته شد.
زبان مادری اش فارسی بود درپهلوی آن به زبان پشتو، اردو و فرانسوی روان صحبت ميكرد. او به زبان عربی نيز آشنايی داشت .
مسعود: « برای من شمال و جنوب، فارسی و پشتومطرح نيست، ما ميتوانيم در خانهء مشترك خود به هر زبانی با هم حرف بزنيم .»
مسعود علاقهء فراوانی به سپورت داشت و جوانان و نو جوانان همسن و سالش را نيز به سپورت تشويق ميكرد. هنوز چهارده سال داشت كه تيم واليبالی را در دهكدهء زادگاهش جنگلك ساخت و در رخصتی های تابستانی با تيم های واليبال قريه های ديگر پنجشير مسابقات دوستانه يی را برگزار ميكرد.
قدرت اجرایی و داشتن دسپلين نه تنها او را عزيز و دوستداشتنی ساخته بود ، بلكه با اين عملكرد حيثيت رهنما و پيشگام را در ميان دوستان بيشمارش يافته بود .
مسعود:« ما در كارته پروان زنده گی ميكرديم ، جاييكه در آن من دوستان خوبی داشتم. ما در حدود پنجاه تا شصت تن بوديم . در آن زمان من دانش آموز صنف هفتم ليسه استقلال بودم كه مسوؤليت آنها را به عهده داشتم.» [2]
مسعود به ورزش های متنوع علاقه مندی داشت، كه بعد ها برای انجام همهء آن فرصت كمی داشت . ورزش های دوست داشتنی ا ش، فتبال ، اسپ سواری، آببازی و كاراته بودند.
در تيم فتبال محلی يی كه در آن زمان در كارته پروان داشتند ، او نقش يك مربی فعال را داشت . علاوه بر آن مسعود عشق فراوانی به مطالعه و بازی شطرنج داشت. او بيشتر به خوانش سفر نامه ها و تاريخ علاقه مند بود . مسعود در عرصه شعر و سخن آثار پيشگامان ادبيات فارسی؛ چون : مولانا جلال ا لدين بلخی، سنايي غزنوي، بيدل و حافظ راميخواند و دوست داشت .
مسعود:« اشعار حافظ را دوستدارم وآن راهميشه وبار بار ميخوانم. اين اشعار درمن اثر دگر گون ساز والهام بخشی دارد. موسيقي بيان احساس دروني انسان است . شعر وموسيقي بالاي هر آدمی اثرش را دارد.»
سال 1351خورشيدي مسعود آموزشگاه رياضی « آرين» رادر محل زيستش در پارك بهارستان جامي واقع كارتهء پروان اداره ميكرد كه درآن او نه تنها به همصنفانش بل كه به شاگردان زيادي درس رياضي ميداد.

اين كه مسعود چه گونه به سياست دلچسپی پيدا كرد؛ خودش گفته است: « پدرم دوستان زيادی داشت كه به سياست آشنا بودند. آنها به خانهء ما می آمدند و روی سياست های منطقه و جهان بحث و گفتگو ميكردند. طبيعی بود كه اين صحبت هاو نشست ها نقشش را در من داشت . و اثراتش در آينده هم نيز باقی ماند .»[3]

شاگرد صنف نهم ليسه استقلال ، اولين بار آدم فعال سياسی شد.
مسعود هنوز شاگرد صنف هشتم و نهم بود كه فعاليت كمونستها در مكاتب كابل آغاز گرديد. اين كه او مفكوره خود را با كمونست ها هماهنگ ساخته نمی توانست ، تيره گی هایی بين او و شاگردانی كه مفكورهء كمونستی داشتند پيدا شد.
مسعود كه هنوز تجربه كافی سياسی نداشت، از امكانات زيادی هم بر ضد اين گونه فعاليت ها بر خوردار نبود . گرچه فعالان سياسی آن زمان درگيری هایی نیز ميان هم داشتند ، اكثراً افراطی های چپ گرا بودند . اين امر باعث توجه مسعود به نهضت اسلامی گرديد .

1352 (1973) بعد از امتحان كانكور نظر به علاقه اش به انجنيری و مهندسی شامل انستيتوت پل تخنيك كابل شد. در همين سال او رسماً به جمعيت اسلامی پيوست و همراه انجنير حبيب الرحمان كه يكی از پيشگامان نهضت اسلامی بود آشنا شد .
در دوران حكومت محمد داؤد كه مردم او را نزديك با كمونيزم و شوروی ميدانستند، اولين پلانهای كودتا يی تحت فرماندهی انجنير حبيب الرحمان كه مسعود هم در آن سهم داشت طرح گرديد . پس از افشای اين پلان ها ، انجنير حبيب الرحمان مدت شش ماه زندانی شد و مسعود هم كابل را ترك گفت .
حكمتيار كه در آن زمان مسووليت امور نظامی جمعيت اسلامی را داشت ، به اين عقيده بود كه از طريق ترور ميتوان به هدف رسيد . كه هدفش از ترور گذاشتن بم ، پاشيدن تيزاب و قتل مخالفين سياسی اش بود . درين زمان مسعود شدت بيزاری خود را در برابر تند روان اسلامی ابراز كرد ، در حالی كه عده يی در نهضت نيز از تند روی حمايت ميكردند، مسعود با اين گونه تحركات مطلقاً مخالف بود و در آن تباهی و نابودی مردمی را ميديد كه خواهان خدمت كردن به آنها بود . اين اختلاف نظر اساساً باعث در گيری شديدی ميان آنها گرديد .

احمد ولی مسعود در بارهء برادرش گفت :« او به تمام معنا يك مسلمان بود ، همان گونه كه يك انسان اعتدال گرا . به اين وسيله ميخواهم بگويم كه او نه تندرو بود و نه هممانند آنها در زنده گی شخصی ، اجتماعی و ‌سياسی . او معتقد به اجرای يك حاكميت معتدل اسلامی در افغانستان بود.»
به قول احمد ولی، احمد شاه مسعود میگفت: « تند رو های چپ و راست در افغانستان جايی ندارند زيرا آنها برخلاف خواست های‌مردم عمل ميكنند. از اين رو ما نميتوانيم در افغانستان هممانند حكومت های‌رايج اسلامی را داشته باشيم.»[4]

در سال 1353(1973/1974) به هدايت حكمتيار حركت ديگری صورت گرفته كه ناكام ماند و منجر به دست گيری صد ها محصل گرديد .

مسعود يك محصل سخت كوش، هد فـمند و متوجه تحصيل بود. هدفش از تحصيل و آموزش، خدمت به وطن و مردمش بود .

بعد ازآنكه كاكايش عبدالرزاق خان (يك تن از صاحب منصبان بلند رتبه دولت داؤد) مسعود را كه توسط دولت داؤد گرفتار ميگرديد ، هشدار داد ؛ مسعود كه يكی از فعالان سياسی در انستيتوت پل تخنيك كابل بود؛ انستيتوت پل تخنيك را ترك گفت و در سال 1353(1974) به همراهی انجنير جان محمد برای اولين بار به پاكستان رفت.

بعد از مدت كوتاه دوباره فعاليت های سياسی را در داخل كابل آغاز كرد و موفق گرديد كه عده يی از افراد ناراضی دولت رابه طرفداری خود فرا خواند. مسعود فعاليت های سياسی اش را ادامه داد تااينكه در 1354(1974) قيام مسلحانه پنجشير صورت گرفت . مسعود 22 ساله باعده يی از يارانش كه اعضای ‌جمعيت بودند با وجود تلف شدن عده يی ازهمسنگرانش ، در ظرف يك الی دو ساعت تمام پنجشير را تحت كنترول در آورد ويك ادارهء دولتی را خلع سلاح كرد.
حكمتيار وعده داده بود كه همزمان با قيام در پنجشیر قوای نظامی دولت مصروف ميشود و در كابل يك كودتای نظامی ‌رخ خواهد داد .
در كابل هيچ حركتی‌صورت نگرفت . مسعود و همراهانش افشا شدند و به اين صورت قيام كننده گان به خدف نرسیدندوعده یی توانستند پنجشير را ترك گفتند .
مسعود بعد از يك ماه به صورت مخفی دوباره به كابل آمد و از آنجا به پشاور پاكستان رفت كه درآن جا هم مخفی بود و از طرف استخبارات مخفی پاكستان تعقيب ميشد .

بعد از اين قيام نظريات در داخل جمعيت اسلامی هم فرق كرد. بعضی طرفدار اين قيام بودند و برخی اين قيام را ناسنجيده و يك اشتباه ميدانستند. اين موضوع باعث دو پارچه گی جمعيت گرديد . كسانی كه مخالف قيام بودند، با پروفيسور ربانی ماندند كه مسعود هم يكی‌از آنها بود و طرفداران قيام به حكمتيارپيوستند.
اين دو گروه گاه با هم نزديك و گاه دور ميشدند. تا اينكه تحت رهبری قاضی امين وقاد هر دو با هم يكجا شدند .
حكمتيار با نزديكی ‌به شبكه استخباراتی ‌پاكستان ، رقبای‌سياسی ‌خود را يكی ‌يكی‌از بين برد . يكی‌از اين جمله همان انجنير جان محمد بود.

حكمتيار ورهنمایان‌ پاكستانی اش كلو وبابر ميخواستند مسعود را كه درآن وقت در خانهء حكمتيار بود اختطاف كنند . مسعود كه از جدی بودن اين موضوع خبر شد، پهره دار های پاكستانی را با دو تفنگچه يی كه هميشه با خود داشت تهديد كرد و از آنجا خارج شد . اوتا كودتای ‌ضياالحق به صورت مخفی در پاكستان ماند .

بعد از اين واقعه جمعيت فعاليت های مستقل خود را آغاز كرد . و مسعود تا كودتای كمونستی 1357(1978) به كابل رفت و آمد داشت .از فعاليتش در كابل تنها دوستان نزديكش خبر داشتند. به گفته يكی از نزديكانش، اوبيشتر در شهرستان های شرقی افغانستان به سر ميبرد تا از نظر پوليس امنيتی كابل در امان باشد .

مسعود به نورستان كه از نخستين مراكز قيام عليه شوروی بود، رفت . او ميخواست ببيند كه عقيده مردم به مقاومت چه است . بعد از اين كه مسعود به تصميم مردم يقين پيدا كرد در 1358(1979) ( آغاز تجاوز قوای شوروی در افغانستان) با دسته يی كه شامل 20 مرد جوان بود، به طرف پنجشير روان شد .در كنر هم مبارزانی كه به جهاد آغاز كرده بودند اين دسته را خوش آمديد و خیرمقدم گفتند و مقداری از سلاح و مهما ت غنيمت گرفته شده خود را به دسته زير فرماندهی‌مسعود اهدا کردند.

مسعود همراه با همرزمانش داخل پنجشير، محل زادگاه خود شد .
شاهدان عينی ميگويند ، در پنجشير او بزرگان و ريشسفيدان محل را گرد خود جمع كرد و راجع به مقاومت مسلحانه با آنها به تفاهم رسيد. مسعود در تمام قريه ها با مردم گفت وگو كرد . مردم پنجشير برای مبارزات مسعود در راه آزادی مردم و سرزمینش، به هر نوع قربانی حاضر بودند .

شاهدان ميگويند، با وجودی كه زن و مرد پير و جوان به ضرورت اين مبارزه مسلحانه باور مند بودند ، آماده گی‌خود را برای مقاومت اعلام كردند . مسعود از ميان همهء داوطلبان، كسانی ‌را انتخاب میكرد كه يگانه سرپرست و نان آور خانواده خود نمی‌بودند . او برای‌ داوطلبان مبارزه ميگفت و روشن ميساخت كه سرپرستی و غمخواری خانواده و فاميل هم بخش ضروری‌ مقاومت است، زيرا حفاظت از مردم بيچاره و محتاج و به خصوص ازخانواده در برابر يك ابر قدرت تجاوز گر فرض است .

بار ديگر قيام مسلحانه در پنجشير آغاز گرديد و اين بار به رهبری‌ مسعود. اين قيام 40 روز ادامه پيدا كرد که پنجشير، سالنگ و بوله غين از دست تجاوزگران آزاد گرديد . پس از40 روز جنگ و مقاومت، مسعود از ناحيه پای زخم برداشت و مبارزان سلاح و مهمات ‌برای‌ادامهء جنگ نداشتند . با وجود ی كه 600 مرد از نورستان به كمك مبارزين شتافتند ، آنها به شكست مواجه شدند. و اينگونه مسعود با همرزمش كاكا تاج الدين به سوی ‌پنجشير برگشت .
اين شكست مسعود را به تفكر وا داشت و او تصميم گرفت كه با تاكتيك های جديدی وارد عمل شود. اين تاكتيك، جنگ چريكی و يا گوريلايی بود كه اورا یکی از بزرگ ترين چهره های جنگ های ‌چريكی‌ عصرساخت .

رابرت كپلان در كتاب« سربازان راه خدا » در سال 1991 نوشت: «احمد شاه مسعود را بايد در قطار بزرگترين رهبران نهضت های ‌مقاومت در قرن بيست حساب كرد . مسعود مانند مارشال تيتو ، هوچي من ، و چگ وارا دشمن خود را شكست داد . مسعود يك ساحهء گستردهء را زير اداره داشت كه از نظر سوقيات عسكری بسيار دشوار گذار و شديداً زير فشار حملات متواتر دشمن قرار داشت . ساحه یی كه در تصرف مسعود بود ، در مقايسه با ساحاتی كه در دوران رهبری ‌نهضت مقاومت مارشال تيتو، ماووتسه تونگ، هو چی من و چگ وارا، زیر اداره آنها قرار داشت، بيشتر زير حملات دشمن بود.»
از همين جا نام مسعود و پنجشير با هم پيوند خوردند. و نامش به عنوان بزرگترين مبارز جنگ های آزادی ‌بخش در تاريخ ثبت شد.
به قول ناظران بين المللی از مجموع خسارات و ضايعاتی‌ كه ارتش سرخ ديده بود بيشتر از60 فيصد آ ن از اثر مقاومت نيرو های‌احمد شاه مسعود به وجود آمده بود . و به اين سان او به « شير پنجشير » مسما گرديد و قوای «شكست نا پذير» ارتش سرخ را در دام افگند . درحالی كه در بخشهای عمدهء بيش از دوازده ولايت فرمانروايی داشت، مردم او را به صورت بسيار ساده « آمر صاحب» خطاب ميكردند . اين نام در عين حال بيانگر نوعی محبت و احترام نيز بود .

سبستيان يونگر مينويسد: « اين برای ‌من ناممكن بود كه سخنان مسعود را نشنوم ، وقتی كه او گپ ميزد با وجوديكه كلمه يی از آن برايم روشن نبود، دقت ميكردم به آنچه كه انجام ميداد ؛ زيرا من حس ميكردم به گونه يی كه چای ميريخت و يا دستان خود را در موقع حرف زدن حركت ميداد ، رازی آموختنی در آن پيدا بود . »[5]
پيروزی های‌ نظامی ‌و محبت مردم نسبت به مسعود ازطرفی هم حسادت و نفرت دیگران را بر می انگیخت. این امرگلبدين حكمتياررا به سر سخت ترين دشمن او مبدل کرد .
تمام دشمنانش ميخواستند او را از بين ببرند و برای‌ رسيدن به اين هدف از هر وسيله يی استفاده ميكردند و شوروی‌ها جايزه يی‌برای‌سرش تعيين كرده بودند . از اثر كار آيی و فعاليت دقيق استخباراتش همهء پلان های‌تهاجمی دشمن افشا ميگرديد .

در سال 1358(1979) زمانی‌ كه پايش شديداً جراحت داشت ، مسعود توسط گروپ های‌رژيم محاصره گرديد . او توانست خود را به گونه يی از تهاجم دشمن نجات دهد .
در سال 1359 ( 1979) يك سرباز جوان با استفاده از تاريكی، از فاصلهء سه متری بالای جيپ حامل مسعود آتش كرد و مسعود جان به سلامت برد . مسعود آن جوان را فقط همين قدر گفت: « وطندار، دست هايت ميلرزد، خوب نشان زدن بلد نيستی. »
و او را بخشيد.

درسال 1361(1983) كوماندو های ‌ويژهء شوروی ‌دهنهء مخفيگاه كوهی را كه مسعود در آن خواب بود در ملسپه پنجشير محاصره كردند. او توانست محاصره را بشكند و ساحه را ترك بگويد .

شوروی ها در سال آتش بس1361/1362(1983/84)، برای ترور مسعود دو انديشه را دنبال ميكردند ، يكی كشانيدن او به داخل گارنيزيون شان در« عنابهء پنجشير» به بهانهء مذاكره و گفت وگو كه در واقع قصد دستگيری وی را داشتند، که پلان شان بوسيله يك ترجمان تاجيكی افشا گرديد. طرح دوم اين بود كه روس ها یك تن از مجاهدين بنام « عبدالقادر ناچار» را اجير ساخته بودند تا در غذای احمد شاه مسعود زهر بريزد . ناچار دستگير گرديد، اما مسعود اورا بدون انتقام گيری مورد عفو قرار داد .

داكتر نجيب الله ریيس جمهور، زمانيكه رياست « خاد» رابه عهده داشت ، ميخواست مسعود را به كمك « كامران » دوست دوران مكتب مسعود به قتل برساند . داكتر نجيب می دانست كه مسعود با دوستانش از نيكی ‌و جوانمردی كار می‌گيرد. او مسعود را از دوران طفوليت در كابل ميشناخت ، در آن وقت كامران كپتان تيم ملی فتبال بود . او به پنجشير رفت و چند روز با مسعود بود. كامران وقتی پی برد که مسعود چی راهی را در پیش دارد و برای چی مبارزه میکند، همه چيز را خودش به مسعود افشا كرد و تفنگچهء بی صدايی را كه از حكومت آن وقت به اين مقصد گرفته بود به مسعود تسليم كرد و خود به آلمان غرب پناهنده ء سياسی شد .

در سال 1368(1989) در پايان گردهمآيی كه مسعود با فرماندهان ولايات مختلف شورای نظاردر فرخار داشت، زمانی كه اين فرماندهان ميخواستند به مواضع خود بر گردند، مورد حمله افراد حكمتيارقرار گرفتند كه دها تن از اعضای برجسته شورای‌ نظار درين حمله شهيد شدند. در این حمله تروريستی مسعود نزديك ترين دوستان و برجسته ترين فرماندهان خود را از دست داد . حكمتيار توانست عمليات بزرگ نظامی مسعود را خنثا سازد ، ولی به هدف اصلی اش كه از بين بردن مسعود بود ، نرسيد.

1372(1993) وقتی‌كه وضع ميان جبهات مسعود وشورای همآهنگی زير رهبری حكمتيار خراب شده بود، هليكوپتر مسعود توسط جت های جنگی شورای همآهنگی مورد حمله قرار گرفت . اما پيلوت هليكوپتر نا گزير به نشست گرديد. پس از ان مسعود تصميم گرفت تا به راز و رمز پيلوتی نيز دست يابد .
در همين سال مسعود مورد حملات شديد نيرو های متحد حكمتيار در اطراف وزير اكبر خان کابل قرار گرفت .

1361(1983) بعد از شكست دوم ارتش شوروی در پنجشير، روس ها به صورت مستقيم با نماينده گان جانب مسعود وارد مذاكره شدند و به این صورت شوروی ها برای اولين بار مسعود و مجاهدين را به حیث یک حریف سیاسی به رسمیت شناختند و با او آتش بسی را امضا كردند .
کار شناسان این آتش بس را یکی ازبزرگترین پیروزی های مقاومت افغانستان خواندند كه یک سال طول کشید.

مسعود عمده ترین استفاده را از این آتش بس نمود. او قادر شد برای اولین بار سفرطولانی تری به مناطق شمال و شمال شرق افغانستان کند. این سفری پرحاصل بود که سبب شد در سال 1362 (1984) مسعود بتواند تمام قومندانهای مقاومت منطقه را که عضو احزاب مختلف بودند در یک شورا به نام «شورای نظار» دور هم جمع کند. هد ف او به وجود آوردن یک قوای واحد سیاسی و رزمی در داخل افغانستان بود که مستقل باشد و پیروی احزابی را که در کشور های همسایه به وجود آمده بودند، نکند. قصد تمام اعضای این شورا فقط آزاد ساختن افغانستان بود.

با وجود ی که حملات ارتش سرخ بالای پنجشیر دوباره آغاز شده بود، مسعود مطمین بود که پنجشیردرنبودن او هم زیرفرمان فرماندهان محلی پیروزمندانه مقاومت میکند، و اداره پنجشیر را به عبدالمحمود دقیق سپرد. همچنان مناطق اندراب ، خوست فرنگ ، اشکمش، نهرین و کشم، هم به پنجشیردیگری مبدل گردیدند.
1366(1987) پروان کاپیسا هم به فرمانده عظیمی سپرده شد. مسعود برخلاف آنانیکه «جنگ سالار» نامیده میشوند، در مناطق تحت کنترول خود یک سیستم اداری، تشکیلاتی و خبررسانی آزاد را به وجود آورده بود. مسعود در تمام محلات، اداره امور را به دست مردم سپرد و خودش به بسیج نیرو های مقاومت پرداخت.
مسعود:« حکومت آینده باید از طریق انتخابات و آرای مستقیم مردم که در آن زنان و مردان اشتراک داشته باشند، به وجود آید. یگانه طرز حکومتی که بتواند عدالت اجتماعی را بین اقوام مختلف بر قرار سازد ، دمکراسی و انتخابات مردمی است.»[6]
مسعود برای بار نخست نظم و اداره یی را به وجود آورده بود که درآن نوعی خود گردانی محلی که ناشی از آرای مردم بود ، حاکم بود.
درتمام دورهء ادارهء مسعود قبل از ورود به کابل و بعد از عقب نشینی از کابل ، کشت ، استفاده و خرید و فروش مخدرات و مسکرات منع بود . و هیچ کسی ازین امر مثتثنی نبود، حتا فرماندهان و اعضای برجستهء شورا.
مسعود : « از آغاز قیام مردم در برابر شوروی ، کشیدن سگرت بنا به دلایل اقتصادی منع قرار داده شده بود . مردم پول زیاد را صرف کشیدن سگرت میکردند تا خوردن غذا.»
اویگن زورگ ضمن سوالی از مسعود پرسیده بود:« در روستا هایی در قلمرو شما، ما مزارع کشت تریاک را دیده ایم.» مسعود:« درگوشه یی از بدخشان که پیروان فرقهء اسماعیلیه زنده گی میکنند واز سالیان درازی معتاد به تریاک استند مزرعهء کوچکی برای خود دارند .اگرشما به زندان چاه آب سری بزنید ، غلام سلیم یکی از خوانین محل را میبینید که از نزدش نیم تن تریاک به دست آمده که با وجود پول فراوان ونفوذی که در میان مردم دارد، مدت سه سال است در زندان به سر میبرد.»

مسعود در سن 35 سالگی با دختر كا كا تاج الدين ازدواج كرد . اما اين ازدواج كاملاً مخفی نگهداشته شد به علت مسايل امنيتی حتا نزديكترين كسان تا دیر وقت ازين ازدواج خبری نداشتند .

مسعود مستقل حركت ميكرد. دخالت های پاكستان را در امور داخلی افغانستان قبول نداشت، از همينرو او مجبور بود كه در چند جبهه بجنگد . اول با روسها و دولت کمونیستی و دوم با آی اس آی و گماشته گان داخلی آن .

مسعود: « سياست ما اين بوده است كه با همه روابط نيك و دوستانه داشته باشيم ؛ ولی هرگز وابسته گی را نپذيرفته و نمی پذيريم .»[7]
در زمستان 1362 (1983/84) دولت كمونستی در غياب، مسعود را محا كمه نمود و جزای مرگ را برای او تعيين نمود. قبل ازحملهء شان به پنجشير چنين اعلام كردند كه حكم دادگاه قبلاً تطبيق و مسعود با قوایش از بین برده شده است. به اين صورت میخواستند روحيهء هوا داران و دو ستان مسعود در دیگر مناطق و به خصوص در کابل را ضعيف سازند و خود مسعود را به نام «یاغی» اعلام کنند.[8]
مسعود ميدانست كه اين امرعلامت آماده گی شان برای عمليات بزرگ بالای پنجشير است . به همين منظور او با مردم پنجشير داخل صحبت شد و از آنها خواست كه به زودترين فرصت قبل از حمله، پنجشير را ترك كنند. مردم كه مسعود را از جان و دل دوست داشتند و معتقد به مبارزه بودند به گفته های ‌او عمل كردند. درست در بهار سال 1362 مسعود در اندك زمانی بيش از 130000 نفر ساكنان پنجشيررا از آن دره تخليه كرد . مردم بدون كدام ترديد خانه و زمين خود را كه نسل اندر نسل در آن زنده گی‌ كرده بود ند رها نمودند . اين یکی از بزرگترین قربانی هایی بود که مردم افغانستان به خاطر آزادی متحمل شدند .
مسعود برای اين كه مجاهدانش بی هراس از كشته شدن مردم، با شوروی دست وپنجه نرم كنند ، مردم را سپر خود نساخت .
از 1358ـ1367 (1979ـ1988) هشت بار روس ها بالای‌ پنجشير حمله نمودند و شكست خوردند كه اين شكست در افغانستان به یک شكست کلی سیستم کمونیستی درتمام آسيای ميانه و اوروپا ی شرقی منجر گرديد .
به همين سبب نويسنده كتاب « سربازان راه خدا » رابرت كپلان مسعود را « برندهء جنگ سرد» لقب داد.

كپلان نوشت: « مسعود تا زمانی مجبور نشده است به جنگ اقدام ننموده است ، و اين را به حيث استراتيژی خود در جريان 14 سال مقاومت نشان داده است . مسعود در پيروزی جهادش در برابر رژيم نجيب ، ثابت ساخت كه طراحان وپلان گذاران پاليسی امريكا در مورد جهاد و ارسال كمك ها چه قدر به خطا رفته بودند. لياقت و كار دانی ‌مسعود و پشتيبانی بی دريغ مردم ، او راقادر ساخت تا برنده جنگ سرد شود .»
اين نگرش بر هم ريختن ديوار برلين را هم از شهكار های ‌مسعود ميخواند .
پس از خروج آخرين سرباز روس در 25/11/1368 (14/2/1989)[9] برای نخستین بار فرماندهان جهادی سراسر افغانستان به فراخوان مسعود در شاه سليم بدخشان به منظور اتخاذ تصميم درباره آيندهء افغانستان گرد هم آمدند. مسعود ازآن جا سفر كوتاهی به پاكستان داشت17/7/1369 (9/10/1990)؛ درين سفر شورای رهبری فرماندهان داخل افغانستان با رهبران جهادی مقيم پاكستان ‌مذاكره كردند و از آنها خواستند تاد رباره دولت آينده تصميم مشترك بگيرند .[10]

گرچه امكانات مالی و نظامی مسعود خيلی ‌زياد نبود ، او پيوسته توانست با سياست باز و روشن، دور از مفكوره های افراطی، دلهای مردم را به دست آرد. اراضی زير فرمان خود را توسعه بخشد و ضربات نابود كننده به پیکر رژيم كمونستی وارد کند. بالآخره این مبارزات در سال 1371(1992) باعث از بين رفتن رژيم نجيب الله و آزادی ‌كابل گرديد.
مسعود این پیروزی ها را بدون دریافت كمكی از كشور های همسايه به دست آورد. آزاده گی و غیر وابستگی اش به حلقات خارجی یکی از دلايل ملقب شدن او به « قهرمان ملی‌افغانستان» بود.
داكتر نجيب درآخرین روز های قدرتش ضمن بيانيه یی گفت: «از مسعود بايد به حيث قهرمان جهاد افغانستان نام برد.» او آماده گی خود را برای ‌تسليم كردن قدرت به مسعود ابراز داشت، مگر در عين زمان اظهار کرد كه برای ‌مسعود هيچ زمینهء ساختن يك حكومت قوی مركزی وجود ندارد، زيرا پاکستان با حكمتيار هرگز اين اجازه را به او نخواهند داد .

1371 ( 1992) مسعود به اين باور بود که ‌مجاهدين هنوز وارد مرحلهء حکومت سازی نگردیده اند؛ اما نشست سران ‌مجاهدين در دالان سنگ به اين نتيجه رسيد كه حكومت كمونستی ‌كابل بايد از بين برود.
رهبران مجاهدين از سقوط رژیم كابل به رهبری ‌احمد شاه مسعود استقبال کردند . حكمتيار که تلاش داشت به صورت یکجا نبه در سازش با خلقی ها بدون توجه به فیصله های مردم و مجاهدین قدرت را در کابل انحصار کند.
در مكالمهء تلفونی كه از طريق راديو و تلويزيون نشر گرديد ، حكمتيار به سخنان مسعود در رابطه به حمله نكردن بالای ‌شهر كابل اعتنایی نكرد.

بعد از سقوط آخرين مواضع دولت در بگرام ،‌ زمینه سقوط رژیم کابل مساعد گردید . حکمتیار با استفاده از این فرصت داخل شهرشد. گروه وابسته به حکمتیار ‌دروازه های ‌زندان را باز كردند و همهء زندانی‌های جنایی را رها كردند. گروه حکمتیار د ست به ویرانی و از بین بردن دوسيه ها و سوابق اداری ، در ادارات کابل زد. ‌به اين ترتيب تهداب حكومت جديد را از بين بردند. علاوه بر اين ده ها هزار مجرم مسلح كه ديپو های‌ سلاح را ربوده بودند ، ‌در شهربه چپاولگری آغاز کردند. در شهری که نه اردو ، نه پوليس و نه كدام قدرت امنيتی‌ ديگری وجود داشت ؛ داكتر نجيب به دفتر ملل متحد در كابل پناهنده شد.

پيش از حركت قوای مسعود به اطراف كابل ، ‌مسعود برای‌آنها هدايات روشنی‌در بارهء طرز برخورد و روش با مردم كابل داد و گفت كه مگذاريد‌ كابل با امكانات نوی كه دارد هدف اصلی تان ‌را که حفاظت از مردم كابل است فراموش تان سازد .
نیرو های مسعود به خاطر حفظ امنیت و دفاع از مردم مظلوم کابل با غارتگران و چپاول گران شهر کابل به مقابله پرداخت.همچنان نیرو های احمد شاه مسعود حفاظت دفتر ملل متحد در کابل را نیز به عهده گرفت.
دوستان و هوا داران مسعود كه از محبوبيت او در بين مردم با خبر بودند،خواستند تا مسعود خود دولت آينده را اعلام و رهبری كند .
با آن كه شهر كابل تحت تصرف نيرو های‌مسعود بود ، او تمام مسوؤ ليت را به رهبران سياسی داد و خود پا از اين قضيه برون كشيد تا بهانه یی برای‌ادامه جنگ وجود نداشته باشد.
به تاريخ 05/02/1371 (25/4/1992) يعنی ‌يك روز قبل از رسيدن به كابل، شورای ‌رهبری مسعود رابه عنوان رييس شورای‌فرماندهان و وزير دفاع دولت نو بنیاد اعلان كرد . رييس جمهورمجددی با اعضای كابينه به تاريخ 08/02/1371(28/04/1992) به كابل رسيد.
پيروزی مجاهدين نه تنها پيروزی در مقابل قوای متجاوز روسی و حكومت دست نشانده آن بود، بلكه پيروزی در مقابل آی اس آی پاكستان نيز بود. پاکستان که در صدد به قدرت رساندن مهره خود ‌حكمتيار بود و به همين منظور هميشه او را در مقابله با مسعود مساعدت ميكرد، با این پیروزی، از نظر سیاسی به شکست مواجه شد.
درين مرحله كشورهای همسايه، چون پاكستان ، ايران و ازبكستان هر كدام به منظور به قدرت رساندن يا سهم بيشتر داشتن نيروهای طرفدار شان به حمایت از آن نيرو پرداختند كه این عمل آغاز گر جنگ داخلی در افغانستان شد. همسایه گان اين دخالت را « جنگ داخلی » ناميدند تا بدین سان پرده به روی عملکرد مداخله گرانهء خود کشیده باشند. ازين تاكتيك شوروی ها هم استفاده كرده بودند.

پاكستان كه ديگر اميدش را از دست داده بود ، شیوه ها و تاكتيك دخالت خود را تغيير داد ه و با پشتيبانی‌بعضی كشور های عربی طالبان را ساخت . طالبان كه توسط ارتش پاكستان با سلاح مدرن مسلح گرديده بودند، با ترور يستهای بين المللی درولايات جنوب افغانستان لانه گزیدند. آنها افغانستان را جای ‌مناسبی برای‌فعاليت های شان پيدا كرده بودند. مسعود در برابر این موج ایستاد و به مقاومت پرداخت.
به باور بن لادن: « تا وقتی‌كه مسعود زنده است ما پيروز نخواهيم شد .»

خانه ء پدری مسعود در كارته پروان توسط كمونست ها ضبط و تبديل به يك مكتب ابتدايی‌گرديد بود. مسعود در زمان حکومت مجاهدین در کابل آنرا همچنان در خدمت آموزش و پرورش گذاشت .[11]

در سال 1372( 1993) اساس بنياد فرهنگی‌ و تعاونی امام محمد غزالی [12]‌را به کمک مالی خود گذاشت . بنیاد از تمام شاعران ، نويسنده گان ، دانشمندان ، نقاشان و هنر مندان دعوت كرد تابدون در نظر داشت مسايل عقيدتی ‌و سياسی شامل اين انجمن شوند .
سازمان زنان بنیاد زمینه های آموزش و کاررا به ویژه به زنان بيوه در بخش های هنری و کار های دستی مساعد گردانیده بود.
در بخش مشوره در امور خانواده بنیاد مشاورينی داشت كه همه روزه در خدمت مردم بودند.
بخش امداد بنیاد در نواحی مختلف کابل به کمک مدد جویان میشتافت که دو مدد کار این بخش هنگام اجرای وظيفه شان در اثر پرتاب راكت حزب اسلامی ، به شهادت رسيدند .
داكتران اين بنیاد هفته دو بار مريضان را به طور مجانی‌معا ينه ميكردند. دواخانه بنیاد غزالی ادویه مورد ضرورت مردم را به نازل ترین قیمت در شهر عرضه میکرد.
بعد از به آتش كشيدن مطبعه دولتی‌توسط افراد حكمتيار ، روزنامه ها، جرايد و مجلات در مطبعه اين بنياد فرهنگی‌به صورت رایگان به چاپ ميرسيد. که در میان آنها روزنامه ها و جرایدی که صدای مخالف داشتند، نیز به چاپ میرسید. این خود سر آغازی بود برای قبول نظريات ديگران و آزادی مطبوعات.
هيات رهبری بنياد فرهنگی و تعاونی غزالی‌ عبارت بودند: ازگل احمد یما، داكتر مهدی‌، حيدری ‌وجودی‌، عزيز الله ايما ،محمد رحیم رفعت، شیر محمد خارا وانجنير سيد يعقوب نويد .
بنیاد از مشوره های سود مند اديب شناخته شده افغان استاد واصف باختری بهره مند بود .
بنياد نمايشگاه های بزرگ نقاشی را در نقاط مختلف كابل داير نمود . بنیاد از هنرو هنر مندان قدر دانی میکرد . بخش توزیع جوایزهنری و ادبی بنیاد به تعدادی از نقاشان و شاعران جوایزی اهدا کرد که استاد زبردست، عزیزالله احمدی در بخش نقاشی و اسحاق ننگيال شاعر معروف پشتودر بخش شعر برنده گان بهترین جوایز بنیاد بودند.
برای هيات داوران بنیاد فقط کیفیت و محتوای آثاردر برنده شدن آن نقش داشت و بس.
تأسیس و تمویل بنیاد یکی از درخشان ترین کار های مسعود در عرصهء فرهنگ بود . او میخواست کار فرهنگی جدا از کشمکش های سیاسی و ایدیولوژیک زمینهء آگاهی و تفاهم را به وجود آورد .

مخالفین دولت در شورایی به نام شورای هماهنگی که توسط کشور های ایران، ازبکستان و پاکستان حمایت میگردید، جمع شده بودند. به تاريخ 11/10/1372 (1/1/1993) اين شورا دست به يك كودتا عليه دولت جديد افغانستان زد. مسعود که در آن زمان وزير دفاع افغانستان بود، توانست اين هجوم را به شکست مواجه كند .
حكمتيارکه خواهان تشکیل كانفدراسيون پاكستان افغانستان بود، برای اين هدف با همه توانايی خود ميجنگيد .
حكومت پاكستان برای‌حكمتيار دستور داده بود تا شهر كابل را تحت حملات راكتی قرار بدهد . اين جانب گيری و دخالت پاكستان به شليك كردن روزانه 3000 راكت به شهر كابل انجاميد كه باعث كشته و زخمی شدن هزاران باشنده كابل و خرابی‌ شهر گرديد .
تلاش های مسالمت آمیز مسعود برای رسیدن به یک تفاهم ملی، جایی را نگرفت. کشور های آتش افروز به بهانه های قومی، زبانی و مذهبی به داغ ترشدن این کوره پرداختند.
دشمنان مسعود برای رسیدن به هدف، نه تنهابه حملهء نظامی، ‌بلكه به دهشت افگنی و ایجاد ترس میان مردم كابل نیز میپرداختند . حكمتيار كه نماينده اش به حيث صدر اعظم در شهر كابل موجود بود ، تمام راه های‌اكمالاتی‌را به روی باشنده گان كابل بند كرد . مواد غذايی‌به شهر نمی‌رسيد . هدف از این عمل بیزارساختن مردم از دولت مجاهد ین بود .

گلبدين با این روش موفق به ایجاد فاصله میان مردم و دولت گردید. پرتاب هزاران راكت در شهرخواب، راحت و زنده گی مردم را گرفته بود.مردم توقع داشتند كه مسعود بتواند كنترول كلی ‌را به دست داشته باشد .

مسعودبرای اينكه مردم غير نظامی‌ هدف راكت های‌كور قرار نگیرند، تلاشش به ثمر نرسید. پاكستان ميدانست که توان شکست دادن مسعود را از راه نظامی ندارد. راهی را گزید تا او را به عقب نشینی ‌وادارد.
آخرین بهانهء حکمتیار که کنار رفتن مسعود از پست وزارت دفاع بود ، نیز جلو راکت پرانی حکمتیار را نگرفت.

مسعود در برابر حملات تجاوز گرانهء پاکستان ایستادوکوشش های پاكستان برای از بین بردن نيرو های‌ مسعود شکست خورد.
پاكستان با خريدن و فريب دادن رهبران و گماشته گانی از احزاب و تنظيم ها، توانست كه مقاومت را بد نام و از طرفداری مسعود در بين مردم بكاهد .
در سال 1373(1994) يك كنفرانس در سه قسمت ترتيب شد . اولين جلسه آن با عضويت 15 ولايت صورت گرفت . در جلسه دوم آن 25 ولايت عضويت داشتند كه از تاريخ 29/4/1373 تا 3/5/ 1373(20/7/1994 تا 25/7/1994 ) ادامه يافت . در اخير اين كنفرانس شورای‌عالی‌اسلامی تشکیل شد .
درين كنفرانس ، شخصیت های سياسی، فرهنگيان ، واليان ، قومندانان ، بزرگان و مجاهدين شامل بودند . مقصد ازين مجلس انتخاب رهبر دولت آينده ‌كشور بود .
مانند ديگر مردم افغانستان مسعود نیز این جلسه را قدمی به سوی‌دمكراسی‌و انتخابات آزاد میدید. او طرفدار كانديد داكتر يوسف اولين صدراعظم انتخاب شدهء زمان ظاهر شاه بود .
قرار بود ریس جمهور درین کنفرانس شرکت نداشته باشد تا اجلاس بتواند در رابطه با تعیین رهبر آینده به نتیجه برسد. کنفرانس با شرکت رییس جمهور بدون دستآورد پایان یافت.
درین زمان طالبان چند ولایت را با جنگ و دادن پول به دست آوردند که بیشتر آن قبلاً نیز تحت حمایهء حکمتیار و پاکستان بود.
مسعود فیصله شورای رهبری دولت را مبنی بر حضور حکمتیار به حیث صدراعظم در کابل با نا گزیری تمام پذیرفت. در داخل دولت هم افرادی بودند که با حکمتیار همنظری داشتند و او را به كابل استقبال کردند . بالآخره او پست صدارتی را كه در اول برايش داده بودند، اشغال نمود. او صدراعظم دولتی شد كه چند سال برای‌ويرانی آن جنگ كرده بود .
دراوایل سال 1375(1996) مسعود به ميدان شهر كه تا چندی پیش پايگاه حکمتیار بود، به تنهايی رفت تا با رهبران طالبان ديدن كند. [14]درآن زمان مسعود با ملا ربانی ‌دیدارداشت و در بارهء خاتمهء جنگ باوی صحبت كرد. از طالبان خواست تا نماينده گان خود را به كابل بفرستند وراه حل اختلافات را پيدا كنند . به همين سبب چهل نفر از جانب دولت انتخاب گرديد و بايد چهل نفر ديگر از طرف طالبان معرفی‌ميشد ، تا آنها با هم بنشينند و حل اختلاف نمايند . اما اين چهل نفر از طرف طالبان هيچ وقت معرفی ‌نشد . با و جود ‌چندين بار درخواست معرفی اين چهل نفر از طرف دولت، طالبان هر روز حملات خود را بالای ‌كابل ادامه ميدادند .
مسعود موفق شد كه ازين مذاكرهء روياروی با طالبان جان سالم برد .
در 4/7/1375 ( 26/9/1997) شهر كابل تحت بمباردمان شديد طالبان و القاعده و پاكستان قرار گرفت . مسعود به نيرو تحت فرماندهيش ـ امر داد كه كابل را ترك كنند .او اين كار را به خاطر حفظ جان شهريان كابل نمود . زيرا اگر نيروهای او در كابل مقاومت ميكردند جنگ كوچه به كوچه در ميگرفت كه باعث كشته شدن صد ها نفر ميشد . او به طرف پنجشير عقب نشينی ‌كرد .
حكمتيارنیز كه راه ديگری نداشت با تمام اعضای کابینه خود به پنجشیر رفت واز آن جا توسط هلیکوپتر مسعود به
ايران رفت و اقامه اختيار كرد و بعدها اظهار نمود که مسعود هدف ترور او را داشت. مقاومت مردم افغانستان تحت رهبری مسعود در زمانيكه دوست و دشمن فكر ميكردند كه ديگرکسی توانايی مقاومت با طالبان را ندارد، دوباره آغاز شد.
زمانی‌كه همه رهبران کشوررا ترک گفتند ،مسعود در کنار مردمش ایستاد، مردم بدون در نظرداشت قومیت، مذهب و گرایشهای سیاسی زیر فرمان او گرد آمدند.مسعود تا پای جان، درد ها، تلخی هاو شکنجه هایی را که مردمش دید، او نیز تجربه کرد .

احمد ولی مسعود در تماس تلفونی كه در آن زمان بااحمد شاه مسعود داشت؛ گفت كه همه دوستان ميخواهند كه شما هم برای‌ مدتی وطن را ترك كنيد . مگر او در جواب چنين گفته بود :«...آيا اين انصاف هست كه زمانی به كابل بوديم ، بالای‌مردم حكومت كرديم . مردم ما را قبول داشت . و ما تعهد سپرديم بخاطر دفاع از مردم ، بخاطر دفاع از استقلال ، به خاطردفاع از افغانستان . حال كه مردم در مشكل قرار دارند ، آيا آنها را ترك بگوييم ؟ آيا واقعاً اين انصاف است؟ من فكر نمی كنم كه اين انصاف باشد . من تا آخرين قطره خون درين كشور می ايستم . مقاومت ميكنم . خدا خواسته باشد ، مطمين هم هستم و اميد وار كه افغانستان روزی آزاد می شود .»

پنجسال مقاومت عليه طالبان ، تجاوز پاكستان و بن لادن يك مقاومت درخشان در تاريخ افغانستان بود.
نبوغ نظامی‌ مسعود در فرماندهی نيرو هايش و شيوه نبرد او در مقابل نيرو های متجاوز به او لقب عقاب هندو كش را داده بود.
در زمستان 1375 ( 1996) مسعود تمام قوت های‌مخالف طالبان را به دور يك محور جمع كرد . اين محور را جبهه متحد ملی‌برای نجات افغانستان نام گذاشتند.
اگر چه در پاكستان و مطبوعات غرب جبههء مقاومت را اتحاد شمال ياد می‌كردند؛ اما در واقعيت اين مقاومت نماینده گی از تمام افغانستان میکرد .
اعضای شناخته شدهء جبههء متحد قرار ذيل بودند :
از ساحات و ولايات مركزی افغانستان ـ فرمانده انوری ، سيد حسين عالمی‌بلخی ، سيد مصطفی كاظمی‌، اكبری ، محمد علی جاويد ، كريم خليلی‌،‌ فرمانده شير علم ، رسول سياف.
از ولايات غرب و جنوب غرب افغانستان ـ فرمانده محمد اسماعيل خان ، داكتر ابراهيم ، فضل كريم ايماق.
از ولايات شمال ـ جنرال دوستم ، حاجی‌رحيم ، فرمانده پيرم قل ، حاجی‌محمد محقق ، قاضی‌كبير مرز بان ، فرمانده عطا محمد ، جنرال ملك .
از ولايات مشرقی‌افغانستان ـ حاجی‌عبدالقدير ، فرمانده حضرت علی‌، فرمانده جان داد خان ،‌عبدالله واحدی.
از ولايات شمال شرق افغانستان ـ فرمانده قطره ، فرمانده نجم الدين.
از ولايات جنوب ـ فرمانده قاری با با ، نور زايی ، هوتك .
و به اين سان اتحا دی‌كه فقط از رهبران شمال شكل گرفته باشد تا بتواند اتحاد شمال ناميده شود ، هرگز وجود نداشته است . اين گونه تبليغات ادعای مقاومت افغانستان را كه از تمام مردم افغانستان نماينده گی‌ميكرد ؛ زير سوال برده و از نام نيك آن ميكاست .
در تمام سال های مقاومت در برابراتحاد شوروی و بعدها در برابر طالبان و تروريزم جهانی، رفتار بشر دوستانه مسعود در مقابل اسيران جنگی، مشهور بود . اسيران جنگی در پنجشير ميتوانستند با خانواده های شان تماس بگيرند و نامه بفرستند و هم غذايی ‌را كه رزمنده گان مفاومت ميخوردند برای اسيران نيز تهيه ميگرديد. اسيران جنگی حق گشت و گذار را در داخل پنجشير دارا بودند .
ملا يار محمد يكی‌از رهبران طالبان بعد از آزادی اش از زندان نيرو های مقاومت گفت : « مسعود فرزند واقعی ملت افغان است . يكبار ايستاد و مبارزه كرد و اكنون باز هم در مقابل يك تجاوز گر خارجی‌ ايستاده است و می جنگد.»
1376 (1997) مسعود، رهبران جبهه متحد را به نشستی فرا خواند تا دررابطه با توظيف صدراعظم آينده افغا نستان تصميم اتخاذ نمايند . عبدالرحيم غفورزی كانديد كرسی‌صدارت بود وبه اتفاق آراء به حيث صدراعظم غير وابسته به تنظيم های جهادی‌ انتخاب گرديد . صدراعظم جديد خط مشی‌خود را از طريق تلويزيون بلخ به مردم اعلام كرد كه مورد استقبال گرم مردم نيز قرار گرفت . بعد از كنفرانس بی نتيجهء هرات 1373 (1993) اين قدم ديگری بود به سوی تشكيل‌ يك حكومت مردمی‌.
در آن هنگاميكه مسعود سربازان ملبس با لباس نظامی‌ را به سوی ‌دروازه های ‌كابل سوق داد ، هوا پيمای حامل صدراعظم جديد در باميان سقوط كرد . با مرگ غفورزی، اميد واری مسعود برای تشكيل و استحكام پايه های‌ يك حكومت، به يأس مبدل شد . پس از مدتی‌ مسعود نيرو هايش را از شمال كابل دوباره به پنجشير عقب كشيد .
مسعود بدون مو جودیت یک حکومت دلخوا ه و مورد قبول مردم باردیگر نمی خواست وارد كابل شود.
پس از عقب نشینی از کابل و سیل مهاجرت به سوی پنجشیر، شمار باشنده گان آن دره چندین برابر افزوده شد. مسعود توانست به کمک موسسات امداد، درب مکاتب را باز گشایدکه درآن میان تعدادی از مکاتب دخترانه نیز بود . با وجود اندک بودن امداد، موجودیت این مکاتب یگانه زمینه یی بود برای آموزش و پرورش دختران و پسران .

زمانی که مسعود سخن از تروریزم ، القاعده و بن لادن میراند ، در غرب کمتر کسی تصویر روشنی از آن داشت.[15] در سال 1377 اوليويی رای (Olivier Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) در مقاله یی نوشتند:
« مسعود هرگز نفهميد كه چرا « سی آی ای» و پنتاگون تصميم گرفته اند دشمن وی ، ‌گلبدين حكمتيار را برای حمايت عليه او انتخاب كنند. مسعود در آرزوی يك ملت واحد و يك پارچه در افغانستان و همچنان انتخابات در اين كشور بوده است .»
در اثر کوشش نماینده گان پارلمان اروپا که پس از دیدار با مسعود حقایق تجاوز خارجی برای شان روشن شد . مسعود در اپریل 2001 از طرف پارلمان اروپا به پاریس دعوت شد تا توجه جهانیان را به مبارزات مردم افغانستان در برابر تجاوز گران معطوف کند. خانم نیکول فانتن رییس پارلمان اروپایی مسعود را به خاطر در نظر داشت حقوق زنان ، لقب « قطب آزادی» داد.
رای (Roy) و دوپانفلی (DePonfilly) : « احمد شاه مسعود بر عكس مردان سياسی امروز، بالا تر از نقش خويش به هيچ وجه در فكر جا طلبی نيست . اگر اين حقيقت دارد كه مسعود به رضايت خويش كسانی‌را كه به ديدنش می‌آيند می پذيرد ، ولی هيچ كاری نميكند كه كسی به ديدنش بياید. وی به مشكل آماده ء صحبت با مطبوعات است . مسعود اجازه ميدهد از وی فلم تهيه شود ، چون كه وی‌ چيزی برای‌پنهان كردن و كتمان ندارد .»

مسعود خطاب به جهانيان می‌گفت كه مردم افغانستان را در مقابل تروريزم تنها رها نكنيد ، زیرا اگر افغانستان اين جنگ را در مقابل تروریزم باخت ، جهان نيز برنده نخواهد بود. چندی بعد درستی و دقت ارزیابی مسعود به همه ثابت گردید.
چنگیز پهلوان: « امروز افغانستان مدیون همین مقاومت است . جامعه بین المللی مدیون همین مقاومت است و در واقع همه منطقه ما مدیون مقاومت است. مسعود یک شخصیت تمدن ماست . ما درین تمدن به خصوص درین قرن اخیر ، چنین شخصیتی نداشته ایم ، نه در ایران و نه در جای دیگر.این شخصیت را افغانستان به ما داد. »
احمد شاه مسعود به تاریخ 18.6.1380(9.9.2001) در خواجه بهاودین ولایت تخار در اثر حملهء انتحاری دو تروریست خارجی که به نام خبرنگار با وی مصاحبه داشتند ، جان به جان آفرین سپردو به تاریخ 24.6.1380 (15.9.2001) در تپهء سریچهء پنجشیر به خاک سپرده شد. مسعود خودش این بلندی زیبا را برای آرامگاه ابدی ش برگزیده بود .
مسعود 31 سال از عمرش را در خدمت به سرزمینش و مردمش گذراند . او میدانست که درین راه روزی جانش را از دست خواهد داد.
سبستیان یونگر گفت:« اگر مسعود شاهد زوال و سرنگونی طالبان نبود ، سر انجام مبارزاتش به پیروزی نایل گردید.»

و بعد از احمد شاه مسعود مارشال محمد قسیم فهیم، رهبریت جبهه باقی مانده مسعود را رهبری نمود و با درایت تمام توانست تمام قطعات مسعود را فرمانروایی کند.

از مسعود خانمی با پنج دختر و یک پسر مانده است.
مسعود بعد از وفاتش لقب« قهرمان ملی افغانستان » را رسماً به دست آورد .

رضا دقتی:

«باور دارم ای دوست
که زنده گی زیباست
میتوان مردی را کشت
و جسمش را به خاک یکسان کرد
میتوان پاره های گوشتش را از میان برد
اماهرگز نمیتوان باور هایش را نابود کرد.»



فرزانه
copyright: www.afgha.com



[1] سالنمای 1382 خورشيدی كه از طرف دفتر فرهنگی و آموزشی بنياد شهيد احمد شاه مسعود به نشر رسيد.
[2] از كتاب مرد استوار و اميدوار به افق های دور.
[3] از كتاب مرد استوار و اميدوار به افق های دور.
[4] از مصاحبهء با بريگيته زومز.
[5] از يك نشريهء انگليسی.
[6] Pepe Escobar از گزارش
[7] « ميراث شير» Frankfurter Rundschau بر گرفته شده از گزارش
[8] .از مصاحبه با پيام مجاهد
[9] .از نشرات تلويزيون كابل
[10] به اين مناسبت دولت كمونيستی عيد رمضان را يك روز پس انداخت.
[11] بالای تشكيل يك دولت موقت به تفاهم رسيدند.
[12] مكتب ابتدايیهء « امير شير علی خان».
[13] نويسندهء نامدار كتاب « كيميای سعادت» (450/505 خورشيدی)
[14] در اين مذاكره طالبان فقط از مسعود دعوت كرده بودند تا داخل مذاكره شوند.
[15]پاكستان و امريكا نميخواستند مقاومت در برابر طالبان صورت گيرد. بر خلاف تجاوز شوروی ، غرب در برابر تجاوز پاكستان سكوت كرد.

مارشال محمد قسیم فهیم اولین مارشال افغانستان










مارشال محمد قسیم فهیم در سال ۱۹۵۷ (میلادی) در روستای اومرز در ولایت پنجشیر متولد شد و دورهٔ تعلیمات ابتدائی را در زادگاهش به پایان رساند و سپس جهت فراگیری تحصیلات بیشتر به کابل رفت و وارد دانشگاه کابل شد، بعد از اشغال افغانستان توسط شوری فهیم با احمد شاه مسعود (قهرمان ملی ) افغانستان پیوست.  فهیم از جمله اشخاص مهم و مورد اعتماد و از دستیاران اول مسعود بود که بیش از 25 سال تحت فرماندهی مسعود فعالیت کرد. 

بعد ازخروج نیروی های قشون سرخ از افغانستان و پیروزی مجاهدین رتبه نظامی فهیم به جنرالی تبدیل شد و از همین رو اورا به کرسی وزارت امنیت کشور گماشتند.   تا آنکه حکومت مرکزی مجاهدین از کابل سقوط نمود و اشغالگران پاکستانی  بنام طالب وارد کابل شدند.  که شعار اسلام و ادعای حکومت اسلامی را داشتند.  بعد محمد فهیم با جبه که احمد شاه مسعود داشت به شمال افغانستان عقب نشینی کرده و مقاومت بسیار عجیبی نمودند.   البته طی این مدت احمد شاه مسعود وظایف دشوار و بسیار مشکلی را به جنرال فهیم سپرد که او توانست از همه این آزمایش ها موفق بدر آید قسمیکه از دوستان نزدیک مارشال فهیم روایت است " روزی احمد شاه مسعود با تعدادی از همسگرانش داخل خط جنگ که بین مجاهدین مسعود و طالبان جریان داشت در ولایت تخار قرار گرفت، مسعود میخواسته نقطه جنگ را از نزدیک مشاهده کند و پلان گذاری کند که ناگهان توسط طالبان کمین گرفته میشود و طالبان اطلاع حاصل میکنند که افراد قلیل با احمد شاه مسعود در این محل وجود دارد و از همین از چهار طرف راهای مسعود را بند می سازند و مسعود احساس بسیار نا امیدی میکنند و با فهیم تماس میگیرد ، همینکه مارشال فهیم از جریانات واقف میشود بسیار عجله دست بکار میوشد و مسعود را از دام یک کمین نجات میدهد" پس از آن مسعود گفته بود فهیم را بعد از من بر گزینید.  وقتیکه قهرمان ملی افغانستان احمد شاه مسعود در یک حمله انتهاری توسط دو عرب که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند به شهادت رسید، مجاهدین که در جبهه مسعود بودند فهیم را بجای مسعود برگزیدند.   که پس از آن در جهان حادثات گوناگونی رخ داد و بدون شک که این حادثات بر افغانستان پیامد های نیز داشت.  که باعث بیرون راندن نیروهای خارجی از افغانستان شد و جبهه متحد شمال به رهبری محمد قسیم فهیم وارد کابل شد.  و حکومت انتقالی و موقت تشکیل گردید و مارشال محمد فهیم به کرسی وزارت دفاع کشور گماشته شد  و همچنان به رتبه که احمد شاه مسعود رسیده بود (مارشالی) به جنرال فهیم اهدا شد. که بعدها به حیث ماون اول ریاست جمهوری افغانستان ایفای وظیفه کرد.